*باز هم خواب زیبای با تو بودن را دیدم
*تو از دور می آمدی و پاییز دلم را بهار می ساختی
*و من محو تو ,همه چیز را حتی خودم را از یاد برده بودم
*در آن لحظه می خواستم دست دراز کنم و همه ی ستاره های جهان را چون الماس هایی زیبا به پای تو بریزم
*یا همه ی شکوفه های درختان را بر سرت نثار کنم
*بر لبم ترانه ی نامت
*بر چشمانم برق عشقت
*پای گرفتار در بهت و سنگین بر جای مانده
*و گویی تنها باید با پای چشم به دنبال تو می دویدم
*آری محبوب من
*من عشق را باور دارم
*و می دانم آنکه دل به عشق داد
*بیداری و خوابش عاشقانه است
*و من همانند همیشه هر شب و روز به سراغت می آیم
*و تمام عشقم را در دستان تو میگذارم
*و با چشمانم درخت تنومند عشق را که در جانم روییده است آبیاری می کنم
*همیشه طنین صدای مهربانت را در ذهنم تداعی میکنم
*و تاریکی های سخت دوری را با اندیشیدن عاشقانه به تو سپری میکنم
به تو می اندیشم پس هستم
نظرات شما عزیزان: